غوغا و فریاد و شور پدید آوردن. فریاد و داد بلند کردن: به گردنش بر زد یکی تیغ تیز برآورد ناگاه از او رستخیز. فردوسی. برآورد از آن شارسان رستخیز همه برگرفتند راه گریز. فردوسی. همی شد پس گرد با تیغ تیز برآورد از آن انجمن رستخیز. فردوسی. سر او ببرم به شمشیر تیز برآرم ز ایوان او رستخیز. فردوسی. مرا گفت برگیر شمشیر تیز ز جانشان برآور یکی رستخیز. فردوسی. می خواست رستخیز ز عالم برآورد آن باغبان که تربیت این نهال کرد. ضمیری اصفهانی. و رجوع به رستخیز و رستاخیز و رستخیز افکندن شود
غوغا و فریاد و شور پدید آوردن. فریاد و داد بلند کردن: به گردنش بر زد یکی تیغ تیز برآورد ناگاه از او رستخیز. فردوسی. برآورد از آن شارسان رستخیز همه برگرفتند راه گریز. فردوسی. همی شد پس گرد با تیغ تیز برآورد از آن انجمن رستخیز. فردوسی. سر او ببرم به شمشیر تیز برآرم ز ایوان او رستخیز. فردوسی. مرا گفت برگیر شمشیر تیز ز جانشان برآور یکی رستخیز. فردوسی. می خواست رستخیز ز عالم برآورد آن باغبان که تربیت این نهال کرد. ضمیری اصفهانی. و رجوع به رستخیز و رستاخیز و رستخیز افکندن شود
فریاد و داد کردن. هنگامه کردن: همی بود زینگونه او اشک ریز همی کرد بر خویشتن رستخیز. شمسی (یوسف و زلیخا). و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز برانگیختن و رستخیز شود
فریاد و داد کردن. هنگامه کردن: همی بود زینگونه او اشک ریز همی کرد بر خویشتن رستخیز. شمسی (یوسف و زلیخا). و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز برانگیختن و رستخیز شود