جدول جو
جدول جو

معنی رستخیز آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

رستخیز آوردن
(تَ فَرْ رُ کَ دَ)
بلا و سختی و مصیبت آوردن:
تیغ ابروی تو بر من رستخیزآرد فکیف
روزها شد تا نفرمودی سلامم را جواب.
انوری.
و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز افکندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ رِ قَ / قِ کَ دَ)
غوغا و فریاد و شور پدید آوردن. فریاد و داد بلند کردن:
به گردنش بر زد یکی تیغ تیز
برآورد ناگاه از او رستخیز.
فردوسی.
برآورد از آن شارسان رستخیز
همه برگرفتند راه گریز.
فردوسی.
همی شد پس گرد با تیغ تیز
برآورد از آن انجمن رستخیز.
فردوسی.
سر او ببرم به شمشیر تیز
برآرم ز ایوان او رستخیز.
فردوسی.
مرا گفت برگیر شمشیر تیز
ز جانشان برآور یکی رستخیز.
فردوسی.
می خواست رستخیز ز عالم برآورد
آن باغبان که تربیت این نهال کرد.
ضمیری اصفهانی.
و رجوع به رستخیز و رستاخیز و رستخیز افکندن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
فریاد و داد کردن. هنگامه کردن:
همی بود زینگونه او اشک ریز
همی کرد بر خویشتن رستخیز.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز برانگیختن و رستخیز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستخیز برآوردن
تصویر رستخیز برآوردن
((~. بَ. وَ دَ))
هلاک کردن، دمار برآوردن
فرهنگ فارسی معین